امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

روشنایی خونمون

متنی برای آینده

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم ، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.......
2 مهر 1392

امیر حسین بعد از واکسن دو ماهگی راهی بیمارستان شد.

امیر حسینم ، پسر مامان خیلی زود بود برای مریض شدنت  ولی بعد از تزریق واکسن دو ماهگیت متاسفانه به علت سلولیت واکسن 8 روز تو بیمارستان بستری شدی . مریض کوچولو وقتی به خاطر اینکه رگت خراب نشه نمی تونستم بغلت کنم و تو گریه می کردی مامانم باتو گریه کرد همه زندگیم من خیلی مراقب بودم اما نمی دونم جرا این طور شد... اما حالا واکسن چهار ماهگی ام زدی و الحمدالله حالتم خوبه و من خیلی خوشحالم  نمی خوام دیگه اون خاطرات بد به یاد بیارم ...              ...
2 مهر 1392
1